بهمن بابازاده: تیتر خبر به اندازه کافی میتواند فضای رسانهای و دنیای موسیقی را به هم بریزد. ولی قطعا دانستن جزئیات ماجرا بیشتر از اصل خبر میتواند برای همه جالب توجه باشد. محسن چاوشی دایره دوستان محدودی دارد. دوستانی که بیش از هر کس دیگری به آنها اعتماد دارد و ریز به ریز کارها و تصمیماتش را با آنها در میان میگذارد. موضوع از این قرار بوده که چاوشی پس از همفکری با دوستانش تصمیم میگیرد تیتراژ یک برنامه تلویزیونی را بخواند. برنامهای دولتی با شرایط خاص و سناریوی خاص خودش. خبر این همکاری در یکی دو رسانه معتبر منتشر میشود و در سایتهای هواداری بیشمار این خواننده میپیچد. اما اتفاقی که در این بین رخ میدهد، هجوم برخی از هوادارنماهای سازمان داده شده به صفحه شخصی این خواننده است. این عده خاص در پیامها و کامنتهای زهر دار و طعنه آمیزی خواستار شماره حساب از این خواننده شدهاند تا به قول خودشان: «کمکهای مالیشان را برای جلوگیری از خواندن آثار دولتی سخیف» به حساب او واریز کنند! طعنهها و زخم زبانها لحظه به لحظه بیشتر شده و چند ساعت بعد، تمام سایتهای هواداری و صفحات اجتماعی هواداران این خواننده از این آگهیها پر میشود. جنگهای اینترنتی موافقان و مخالفان این داستان هم به قدری بالا گرفته که چاوشی خونش به جوش آمده و در اقدامی عجیب با ارسال پیامی از همه دوستداران واقعیاش خداحافظی و اعلام کند که دیگر تمایلی به حضور در ایران و خواندن ندارد و از ایران میرود! به خواسته شخص چاوشی، کلیه سایتهای رسمی این خواننده کرکرهشان را پائین کشیدهاند و فقط پیام ویژه خداحافظی چاوشی در آنها قرار داده شده تا به نوعی این وداع تلخ، جدیتر و رسمیتر به نظر بیاید.
که چی بشه؟ گوش کنید جواب ندین. سرباز بودم بوق سگ پا میشدم تا ۴ بعد از ظهر ۴ تا ۳ شب پیاده تا خونه
نفرین اینجوری دستتون رسید. شما تو خیابون منو ببینید نمیشناشید. مثل دیگران بودم دنبال جمع کردن پول؟؟؟؟
که الان به من بگید شماره حساب بده پول بریزم واست؟ اگه دنبال پول بودم که الان تو قصر زندگی میکردم.
گوش کن،های، اونی که میگی شماره حساب بده. من بچه خرمشهرم آوارگی کشیدم درد توی تموم سلولامه صورتمو با سیلی سرخ نگه داشتم...».
با این اوصاف پس از بسته شدن صفحات رسمی چاوشی در شبکههای اجتماعی، کلیه سایتهای هواداری این خواننده هم بسته شد تا هیچ منبع موثقی برای اطلاع رسانی درست درباره ترک کشور از سوی این خواننده وجود نداشته باشد.
- حرف های آخر
که چی بشه؟ گوش کنید جواب ندین. سرباز بودم بوق سگ پا میشدم تا ۴ بعد از ظهر ۴ تا ۳ شب پیاده تا خونه
نفرین اینجوری دستتون رسید. شما تو خیابون منو ببینید نمیشناشید. مثل دیگران بودم دنبال جمع کردن پول؟؟؟؟
که الان به من بگید شماره حساب بده پول بریزم واست؟ اگه دنبال پول بودم که الان تو قصر زندگی میکردم.
گوش کن،های، اونی که میگی شماره حساب بده. من بچه خرمشهرم آوارگی کشیدم درد توی تموم سلولامه صورتمو با سیلی سرخ نگه داشتم...».
- سایتها تعطیل
با این اوصاف پس از بسته شدن صفحات رسمی چاوشی در شبکههای اجتماعی، کلیه سایتهای هواداری این خواننده هم بسته شد تا هیچ منبع موثقی برای اطلاع رسانی درست درباره ترک کشور از سوی این خواننده وجود نداشته باشد.
- دوستان چه میگویند؟
- خیلی دلم گرفته از خیلیها...